فرودگاه امام از بین نمیرود؛ از بدرقهای به بدرقهی دیگر منتقل میشود.
۸ دی ۱۳۸۹
۶ دی ۱۳۸۹
گر دلی از غمزهی دلدار باری بُرد، بُرد
عکس هرکی که رفت روی دیوار، خودش هم رفت...
روایت ِ
حسین
به زمان
۱۰/۰۶/۱۳۸۹
در مثلن:
آواز طولانی جنوب,
از قاب عکس قدیمی,
اندوه لواسانات و حومه,
رسم ِ خط
۲۳ آذر ۱۳۸۹
حسین خسته، حسین تنها، حسین آغلادی گتدی یاتدی
بالاخره یهروزی یه تعزیه وسط باند فرودگاه امام برپا میکنم...
۷ آذر ۱۳۸۹
بهسلامتی اون درختی که نگران باغبونشه
بهسلامتی اون شوفر هواپیما که میفهمه بارش آهن نیست، عزیز ماست.
۶ آذر ۱۳۸۹
سرگرمیهای آموزشی
خلاصه آمار سایت فرودگاه بینالمللی امام خمینی (ره)
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 684
افراد آنلاین: 4
بازدید کل: 285909
شمارندهی سایت فرودگاه بینالمللی امام. روی «نمایش آمار کامل» کلیک کنید و «آخرین بازدیدها» را بزنید. درسها در آن نهفته است.
تفریح تازهام، و لینک جدید این وبلاگ است.
۲۹ آبان ۱۳۸۹
در زلال فرودگاه امام
یهروزی هم میبینی یه مجسمه از من ساختن، گذاشتن پشت گیت پرواز توی فرودگاه امام، مسافرا بهاش ادای احترام میکنن قبل از رفتن.
۲۶ آبان ۱۳۸۹
ویرجینیا وولف و دیگران به سعی پاسبان
بیایید از رفتن، تراژدی نسازیم؛ از آن کابوس، همان یک نسخه کافی است.
با هر بدرقه کوچکتر میشویم
تقصیر تو نیست؛ از اون بالا که نگاه میکنی، واقعا فقط یه چیزای کوچیکی رو جا گذاشتی این پایین...
۲۱ آبان ۱۳۸۹
۱۵ آبان ۱۳۸۹
۲۳ مهر ۱۳۸۹
۱۶ مهر ۱۳۸۹
۱۲ مهر ۱۳۸۹
زمان گذشت، و ساعت هزاربار نواخت
سرت رو بلند میکنی میبینی داری به اونی که توی آغوشت گریه میکنه، میگی «بمیرم من... تو چه پیر شدی دختر...»
۹ مهر ۱۳۸۹
پیرمردها در انتظار سفید میشوند
هرکی داره پشت یه پنجره از یاد میره؛ لای پردههای توری.
روایت ِ
حسین
به زمان
۷/۰۹/۱۳۸۹
در مثلن:
آواز طولانی جنوب,
اندوه لواسانات و حومه,
رسم ِ خط,
روایت ِ لوقا,
یونس و ماهی
۱۱ شهریور ۱۳۸۹
Long Distance Relationships
کابلهای بیچاره
از بس تمام سال روی هم افتادن
به یهنواختی رسیدن
خب اونا هم یهوقتایی خسته میشن
اوه عزیزم
تا حالا شده
که
پا شی بری فجیره؟
اونا هم واسه خودشون
حرفایی دارن لابد
که ما نشنیدیم
نگاه کن
ما به اونا مدیونیم
خیلیوقتا
از هم جدا شدن
که ما
از
یهنواختی
دربیاییم
روز جهانی وبلاگ - دو
2010: ای پادشه خوبان، وقت است که بازآیی...
2009: ای پادشه خوبان، وقت است که بازآیی...
2008: ای پادشه خوبان، وقت است که بازآیی...
2007: ای پادشه خوبان، وقت است که بازآیی...
2006: ای پادشه خوبان، وقت است که بازآیی...
2005: ....
روز جهانی وبلاگ - یک
2010: هوا پس است، خانه دور است، ما تنهاییم؛ تمام.
2009: هوا پس است، خانه دور است، ما تنهاییم؛ تمام.
2008: هوا پس است، خانه دور است، ما تنهاییم؛ تمام.
2007: هوا پس است، خانه دور است، ما تنهاییم؛ تمام.
2006: هوا پس است، خانه دور است، ما تنهاییم؛ تمام.
2005: ....
۴ شهریور ۱۳۸۹
۲۰ مرداد ۱۳۸۹
۱۰ مرداد ۱۳۸۹
رکاب بزنی و پیر بشی و بری واسه خودت
به خودت میگی «کاش بهجای این وبلاگ، یه دوچرخه داشتم... یه بیستوهشت ِ قدیمی»
۳ مرداد ۱۳۸۹
تو خودت اعلامیهای جوون
اون امامزادهای که شفا میداد، آیینش ورافتاده دیگه؛ فکر یه طناب دار باش نوروزی ... *
۲۷ تیر ۱۳۸۹
یه مردی بود حسینقُلی
.. بعد میرسی به یهجایی که دیگه هیشکی دقیق یادش نیست تو رو؛ همه نقل به مضمونت میکنن.
۲۴ تیر ۱۳۸۹
۲۱ تیر ۱۳۸۹
وقتی حتی مسیر رفتوآمدت رو عوض میکنی که بغضت نگیره
بالاخره هرکسی یه جاهایی رو داره توی این شهر که ازش فراری باشه...
ای دریغ از ما
اونجاش که فریاد میزنه «وقتی دلگیری و تنها... غربت تمام دنیا.... » دیگه انگار تا تهاش فقط میخونه «وقتی دلگیری و تنها... وقتی دلگیری و تنها... وقتی دلگیری و تنها...»
.....
۱۹ تیر ۱۳۸۹
۱۵ تیر ۱۳۸۹
یک عاشقانهی آرام - سه
«.. ولی این رو بدون؛ هیشکی تو رو مث من دوست نداشته، و نخواهد داشت!»
* ضرورت توجه به شکل ادای «هیشکی» و «نخواهد داشت» / ضرورت مُردن برای آن «ولی..»
همهچیز دربارهی زنی با لباس زمستانی سفید
من اگه ساعت بودم، روی سه و بیست و پنج دقیقهی اون بعدازظهر ابری میموندم واسه همیشه...
روایت ِ
حسین
به زمان
۴/۱۵/۱۳۸۹
در مثلن:
از قاب عکس قدیمی,
اندوه لواسانات و حومه,
روایت ِ لوقا,
یونس و ماهی
نامههای تیربارانشدهها
تفنگ رو بردار بگذار روی شقیقهات، ماشه رو بچکون. بعدها کلی وقت خواهی داشت فکر کنی به اینکه آیا واقعا میارزید؟
چند روایت نامعتبر
بنویسید، پیش از آنکه نوشته شوید؛ دیگران در نوشتن زخمهاتان هم معامله خواهند کرد...
۱۴ تیر ۱۳۸۹
۱۱ تیر ۱۳۸۹
۲۹ خرداد ۱۳۸۹
جهان اندوه - دو
ما به یه دعای دستهجمعی برای آمرزش نیاز داریم؛ شاید یهروزی بعد از اینکه رایمون رو پس گرفتیم.
قانون بقای نوستالژی
واسه من هنوز هم توی اون مغازهه، یه کفشی هست که تو دوستش داشته باشی؛ حتی اگه حالا یه شعبه از بانک پارسیان شده باشه.
۲۷ خرداد ۱۳۸۹
۲۲ خرداد ۱۳۸۹
نوشته بود این «شُکر»ها که ما میگیم، از صدتا فحش بدتره خدا
باز یهجایی بین زمین و آسمون، کشتیها لنگر انداختن روی کابل فجیره؛ پیغومها نمیرسه به مقصد.
۱۶ خرداد ۱۳۸۹
۱۳ خرداد ۱۳۸۹
۲ خرداد ۱۳۸۹
اردیبهشت خود را چگونه گذراندیم
ابر شد، بارید، ابر رفت، باریدیم.
یک مورچه هم برای خودش متصّل از کوه فوجی بالا میرفت.
۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
عکسها افسردهاند اسماعیل
فقط عکسهای کاغذی رو دوست دارم؛ باهات پیر میشن، زرد میشن، میشکنن... +
* عنوان نوشته، سطری از شعر «اسماعیل» براهنی
حسین نوروزی
در بعضی از جوامع بشری، همیشه قرار میشود یکی برود و دیگری پس از دوماه به او بپیوندد؛ غالباً عاقبت شخص دوم، وبلاگنویسی و سیگار است.
فکر کن اینا هم نبودن
دو جور عاقبت ِ تلخ داریم؛ جور دومش اینه که با خاطرهی چندتا عکس سیاه و سفید دق میکنی...
۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹
۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۹
إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا
من اگه خدا بودم، سفرهای بیش از یکروز رو هم جزو گناهان کبیره مینوشتم...
۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
۴ اردیبهشت ۱۳۸۹
۲ اردیبهشت ۱۳۸۹
لطفا با من آشتی باش
یهروزی علم اونقدر پیشرفت میکنه که خودت با پای خودت میآی یه بوس بهام میدی...
۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
۲۹ فروردین ۱۳۸۹
روزنامهی مغموم
«ای درد و بلای تو بخوره توی سر حسین...»
فکر کن این جمله رو از روی استیصال و درد بگی...
۲۸ فروردین ۱۳۸۹
شما ببین بلیط دست کیه
نیگاه نکن چاقو دست کیه. زمونه عوض شده؛ یهوقت ابراهیم اسماعیله، یهوقتی هم اصلا ابراهیمی در کار نیست.
۲۷ فروردین ۱۳۸۹
۲۴ فروردین ۱۳۸۹
۲۱ فروردین ۱۳۸۹
۲۰ فروردین ۱۳۸۹
۱۹ فروردین ۱۳۸۹
در آسمان خبری نیست - هفت
فقط به حرفهای اونی که داره اطلاعات پرواز رو از بلندگو میخونه اعتماد کن؛ قول و قرارهای توی فرودگاه، ضمانت اجرایی ندارن.
در آسمان خبری نیست - شش
کسی که میماند، میجنگد تا فراموش کند. کسی که میرود، فراموش نمیشود؛ میشکند.
۱۸ فروردین ۱۳۸۹
۱۲ فروردین ۱۳۸۹
دروغ سیزده - پنج
«آه خوشبختی... بیا دربارهاش حرف بزنیم» عنوان تازهترین کتاب حسین نوروزی است که بهزودی منتشر میشود...
دروغ سیزده - سه
«روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی، دست زیبایی را خواهد گرفت»...
۸ فروردین ۱۳۸۹
شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی
توی شلوغی تهران ِ شب عید هم واسه من «همهی مردم رفته بودند سفر»...
۱ فروردین ۱۳۸۹
جزای آنکه نکردیم شکر روز وصال
در سال پیش رو، هرآنچه رو که در آغوش دارین، همچین محکم فشار بدین با محبت؛ وگرنه باوس یه اینطور وبلاگی بساط کنین واسه نالههاتون...
۲۹ اسفند ۱۳۸۸
سال ببر، سال صبر
سال آغوش مضاعف، سال بوسههای مُکرّر.
روایت ِ
حسین
به زمان
۱۲/۲۹/۱۳۸۸
در مثلن:
آرماگدون,
اندوه لواسانات و حومه,
رسم ِ خط,
روایت ِ لوقا,
روزنامهی مغموم
آیا میدانستید...؟
تنها آدمهای دور، خسته، غریب و آدمهای تنها در لحظهی تحویل سال وبلاگ بهروز میکنند، نُت میزنند، share میکنند...
پیام نوروزی
باشد که عید، برای آنکه بر تخت بیمارستان افتاده رنجور، برای آنکه در دوری و غربت ناخواسته، مغموم اشک میریزد، برای آنکه چشم به باز شدن در سلول، آه میکشد، و برای دلهای اندوهگین هم واقعا عید باشد؛ برای عزیزان ایشان، برای چشمانتظاران ایشان. آمین.
۲۸ اسفند ۱۳۸۸
۲۷ اسفند ۱۳۸۸
با تو کِی ما بنشینیم و شرابی بخوریم؟
جلوی گزارهی «از این ستون تا اون ستون فرجه» با بغض مینویسم «حالت رو میخرم زن فرج».
سال باد - بیست
از هشتاد و هشت، تنها چند تار ِ موی سپید ماند؛ از تو، خاطره و اشک و یادگاری...
* و اینجوری شد که دختری امروز توی یکتکه کاغذ، نوشته بود «سال بد، سال باد»، و وقتی داشت تعریف میکرد، من اینها را مینوشتم.
۲۵ اسفند ۱۳۸۸
۲۴ اسفند ۱۳۸۸
ویژهنامهی نوروزی
اینهمه «سالنامه» فقط مردم رو ترغیب میکنن به سفر رفتن؛ کسی برای برگشتن نمینویسه...
مادر دهر - پنج
فروش هواپیما رو که تحریم کردن؛ باید فروش بلیط رو تحریم کنن!
روایت ِ
حسین
به زمان
۱۲/۲۴/۱۳۸۸
در مثلن:
اندوه لواسانات و حومه,
رسم ِ خط,
روایت ِ لوقا,
روزنامهی مغموم
۲۳ اسفند ۱۳۸۸
۲۲ اسفند ۱۳۸۸
۲۱ اسفند ۱۳۸۸
۲۰ اسفند ۱۳۸۸
بینامتنیت
- استاد، نوشتن رو تا کجا ادامه خواهید داد؟
- تا لبها؛ بعد از اون رو میخورم و میلیسم ...
تلگرافهای طهران - یک
آلاله غنچه کرده
کبوتر بچه کرده
تاجزاده آزاد
علی به زندان
ولیعصر هم که یکطرفه؛
کاش بودی و میدیدی...
۱۹ اسفند ۱۳۸۸
بهاریه - سه
لواشکهای پارسالی خراب شدن، ریختم دور. امسال برات یهکارتون کیتکت خریدم که دوسال تاریخ مصرف داره. وجدانا تا اینا هم خراب نشده، بیا...
بهاریه - یک
خرید نوروزی، فروش نوروزی، سفر نوروزی، حسین نوروزی ... همهشان دارند خاطره میشوند؛ تلخ و غمبار.
بیانیهی مهم شمارهی هشتاد و نه
هوالصبور
ملت ما مگر چه میخواهد جز اینکه برگردی؟
والسلام علی بهار المغموم
توضیح: جاهای مهم را من بُلد کردهام.
کتیبههای سوگوار – سه
یار در خانه وُ ما «گرد جهان» میگردیم.
یعنی درد! یعنی کوفت! یعنی آلیس دیگر «اینجا» زندگی نمیکند!
کتیبههای سوگوار – دو
آنچه خود «داشت» ز «بیگانه» تمنا میکرد.
یعنی اونزمونا هم سفرکرده زیاد بوده...
کتیبههای سوگوار – یک
مشترک مورد نظر، باوس توی دلت باشه؛ در «دسترس» هم نبود، نبود!
یعنی این قدیمیا چه میفهمن بدن یعنی چی؟ ...
۱۸ اسفند ۱۳۸۸
و آنها که رفتهاند
چهار دستهاند: آنها که فکر میکنند در انتخابات تقلب شده، آنها که فکر میکنند در انتخابات تقلب نشده، آنها که هی میپرسند پس کی برمیگردی؟
من گدا نیستم
ببخشید دوست عزیز
تازه از زندان آزاد شدم، کیف پولم رو گم کردم، سرطان دارم، یه کمکی کن برم خارجه دیدن یارم.
۱۷ اسفند ۱۳۸۸
۱۶ اسفند ۱۳۸۸
۱۱ اسفند ۱۳۸۸
۸ اسفند ۱۳۸۸
۵ اسفند ۱۳۸۸
۴ اسفند ۱۳۸۸
شاه خاموش به زمستان
با خود اندیشه کردیم کاش شاهبانو نبودید، میدادیم تیربارانتان کنند بهجهت اینهمه بدعهدی...
شاه خاموش به بهار
امر کردیم سفر فرنگ را برای زنان موقوف کنند! پرسیدند از چه زمانی؟ فرمودیم کاش میشد از چندسال قبل ...
۳ اسفند ۱۳۸۸
۳۰ بهمن ۱۳۸۸
وقتی از دوری حرف میزنیم
من اینجا «میبینم» که دسترسی به گاوخونی امکانپذیر نمیباشد، تو آنجا «میشنوی» فقط. درد میتواند این باشد.
۲۶ بهمن ۱۳۸۸
بوی بارون و تن تو
«ستار» رو شاه علم کرد حال «داریوش» رو بگیره، حالا مثل خوره افتاده به جویدن روح من...
ما امسال ولنتاین نداریم
هیچکسی هم دقت نکرد اینا امسال محرمصفر رو بیشترش کردن؛ زمان شاه اینهمه طول نمیکشید.
۲۴ بهمن ۱۳۸۸
اگر دل دلیل است، ما آوردهایم
سازمان هواپیمایی کشور اعلام کرد طی دهسال اخیر در هیچیک از پروازهای خارجی کسی صدمه ندیده است.
- ندیده است؟ هیچکس؟
سورهی تنهایی
... در آن هنگام، طیارههایی در زمین خواهند بود، که اگر حتی یک مومن رضایت قلبی نداشته باشد، پرواز نخواهند کرد (12) شاکر باشید؛ اگرچه شما {آنروز را} نبینید (13) ...
از گوشهی بامی که پریدند، پریدند!
مطالعات جدید دانشمندان نشان میدهد نود و نُه درصد از هواپیماهایی که آسمان ایران را ترک میکنند، هرگز پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند.
۲ بهمن ۱۳۸۸
اسنادش هم موجوده
نتیجهی یک تحقیق دانشگاهی نشان داده است که میزان کنسلی بلیط پروازهای برگشت، بیش از پروازهای رفت است...
۱ بهمن ۱۳۸۸
key barmigardi daghighan? :(
زورت به من میرسه، قبول! اما به سردار احمدی مقدم که نمیتونی جواب سربالا بدی! یهروز بالاخره باید به جواب این اساماس فکر کنی...
۱۵ دی ۱۳۸۸
بیا از سفید شدن این موها حرف بزنیم
عزیزجان؛ اگر رضاشاه بود، میگرفت میکردت توی تنور نونوایی، تا دیگه جرات نکنی بگذاری بری، جوون مردم رو توی دوری دربهدر کنی...
۱۱ دی ۱۳۸۸
برگرد
مادهی سیزده اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید: «هرکس، حق ترک هرکشور، و بازگشت به سرزمین خویش را دارد»
نمیگویی آدم ایم ما هم، دلتنگ میشویم...؟
اشتراک در:
پستها (Atom)