skip to main
|
skip to sidebar
۲۳ مهر ۱۳۸۹
حالا ببین!
بههرحال یهجای هر قصهای بوی بهارنارنج میپیچه توی سرت...
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
ایلعازر، از اهالی بیت عنیا، تنها برای بهار این سطرها را سیاه میکرد. اکنون که تابستان رسیده است، حیات دوبارهی ایلعازر به «انتظار» پیش میرود؛ اما بهیقین این آخرین ِ نوشتهها خواهد بود.
بیست و هشت جولای
سرزمین پریشان
به خانه برمیگردیم
فرودگاه بینالمللی امام
آمار
مثلن:
آرماگدون
(72)
آواز طولانی جنوب
(20)
ابراهیم
(62)
از قاب عکس قدیمی
(33)
اندوه لواسانات و حومه
(91)
دیدنها
(10)
رسم ِ خط
(88)
روایت ِ لوقا
(151)
روزنامهی مغموم
(65)
سونات
(16)
شدن
(6)
شنیدنها
(10)
فغانی
(107)
کام
(18)
کرامات
(51)
گفتنها
(10)
نانوایی
(8)
نوشتنها
(10)
یونس و ماهی
(68)
بايگانی وبلاگ
◄
2014
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
2013
(2)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(1)
◄
2012
(3)
◄
ژوئن
(2)
◄
مهٔ
(1)
◄
2011
(2)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
▼
2010
(224)
◄
دسامبر
(3)
◄
نوامبر
(14)
▼
اکتبر
(6)
حالا ببین!
در لذت فراموشی
وقتی پرچم یه کشوری رو آتیش میزنم توی اتاقم
زمان گذشت، و ساعت هزاربار نواخت
شام آخر
پیرمردها در انتظار سفید میشوند
◄
سپتامبر
(4)
◄
اوت
(4)
◄
ژوئیهٔ
(14)
◄
ژوئن
(7)
◄
مهٔ
(14)
◄
آوریل
(42)
◄
مارس
(93)
◄
فوریهٔ
(18)
◄
ژانویهٔ
(5)
◄
2009
(87)
◄
دسامبر
(31)
◄
اکتبر
(20)
◄
سپتامبر
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(3)
◄
مهٔ
(26)
◄
آوریل
(5)
پیگرد