skip to main | skip to sidebar
اگر پاسبانی که در تاریکی سوت می‌کشد، پسر ِ من بود

۴ شهریور ۱۳۸۹

یه بیابونی پیدا بشه توی تاریکیش گم شیم

یار بوی آقاموُ می‌ده ...


روایت ِ حسین به زمان ۶/۰۴/۱۳۸۹ در مثلن: آواز طولانی جنوب, رسم ِ خط, سونات, فغانی
پیام جدیدتر پیام قدیمی تر صفحهٔ اصلی
ایلعازر، از اهالی بیت عنیا، تنها برای بهار این سطرها را سیاه می‌کرد. اکنون که تابستان رسیده است، حیات دوباره‌ی ایلعازر به «انتظار» پیش می‌رود؛ اما به‌یقین این آخرین ِ نوشته‌ها خواهد بود.
بیست و هشت جولای

سرزمین پریشان

به خانه برمی‌گردیم

فرودگاه بین‌المللی امام







Add to Google

مثلن:

  • آرماگدون (72)
  • آواز طولانی جنوب (20)
  • ابراهیم (62)
  • از قاب عکس قدیمی (33)
  • اندوه لواسانات و حومه (91)
  • دیدن‌ها (10)
  • رسم ِ خط (88)
  • روایت ِ لوقا (151)
  • روزنامه‌ی مغموم (65)
  • سونات (16)
  • شدن (6)
  • شنیدن‌ها (10)
  • فغانی (107)
  • کام (18)
  • کرامات (51)
  • گفتن‌ها (10)
  • نانوایی (8)
  • نوشتن‌ها (10)
  • یونس و ماهی (68)

بايگانی وبلاگ

  • ◄  2014 (1)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)
  • ◄  2013 (2)
    • ◄  ژوئن (1)
    • ◄  مهٔ (1)
  • ◄  2012 (3)
    • ◄  ژوئن (2)
    • ◄  مهٔ (1)
  • ◄  2011 (2)
    • ◄  فوریهٔ (1)
    • ◄  ژانویهٔ (1)
  • ▼  2010 (224)
    • ◄  دسامبر (3)
    • ◄  نوامبر (14)
    • ◄  اکتبر (6)
    • ◄  سپتامبر (4)
    • ▼  اوت (4)
      • یه بیابونی پیدا بشه توی تاریکیش گم شیم
      • اووووم
      • رکاب بزنی و پیر بشی و بری واسه خودت
      • وقتی دل‌گیری و تنها
    • ◄  ژوئیهٔ (14)
    • ◄  ژوئن (7)
    • ◄  مهٔ (14)
    • ◄  آوریل (42)
    • ◄  مارس (93)
    • ◄  فوریهٔ (18)
    • ◄  ژانویهٔ (5)
  • ◄  2009 (87)
    • ◄  دسامبر (31)
    • ◄  اکتبر (20)
    • ◄  سپتامبر (1)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)
    • ◄  ژوئن (3)
    • ◄  مهٔ (26)
    • ◄  آوریل (5)

پی‌گرد