skip to main
|
skip to sidebar
۵ اسفند ۱۳۸۸
نامهی هزار و سیصد و هشتاد و هشت
اگر از حال ما پرسیده باشی... آخ که اگر از حال ما پرسیده باشی...
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
ایلعازر، از اهالی بیت عنیا، تنها برای بهار این سطرها را سیاه میکرد. اکنون که تابستان رسیده است، حیات دوبارهی ایلعازر به «انتظار» پیش میرود؛ اما بهیقین این آخرین ِ نوشتهها خواهد بود.
بیست و هشت جولای
سرزمین پریشان
به خانه برمیگردیم
فرودگاه بینالمللی امام
آمار
مثلن:
آرماگدون
(72)
آواز طولانی جنوب
(20)
ابراهیم
(62)
از قاب عکس قدیمی
(33)
اندوه لواسانات و حومه
(91)
دیدنها
(10)
رسم ِ خط
(88)
روایت ِ لوقا
(151)
روزنامهی مغموم
(65)
سونات
(16)
شدن
(6)
شنیدنها
(10)
فغانی
(107)
کام
(18)
کرامات
(51)
گفتنها
(10)
نانوایی
(8)
نوشتنها
(10)
یونس و ماهی
(68)
بايگانی وبلاگ
◄
2014
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
2013
(2)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(1)
◄
2012
(3)
◄
ژوئن
(2)
◄
مهٔ
(1)
◄
2011
(2)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
▼
2010
(224)
◄
دسامبر
(3)
◄
نوامبر
(14)
◄
اکتبر
(6)
◄
سپتامبر
(4)
◄
اوت
(4)
◄
ژوئیهٔ
(14)
◄
ژوئن
(7)
◄
مهٔ
(14)
◄
آوریل
(42)
◄
مارس
(93)
▼
فوریهٔ
(18)
عاشقانههای یک جیمیل پریشان - سه
عاشقانههای یک جیمیل پریشان – دو
عاشقانههای یک جیمیل پریشان - یک
نامهی هزار و سیصد و هشتاد و هشت
شاه خاموش به زمستان
شاه خاموش به خزان
شاه خاموش به تابستان
شاه خاموش به بهار
برای زنی با چشمهای سرخ
وقتی از دوری حرف میزنیم
بوی بارون و تن تو
اسب تروا
ما امسال ولنتاین نداریم
مملکته داریم؟
اگر دل دلیل است، ما آوردهایم
سورهی تنهایی
از گوشهی بامی که پریدند، پریدند!
فوری / اختصاصی این وبلاگ
◄
ژانویهٔ
(5)
◄
2009
(87)
◄
دسامبر
(31)
◄
اکتبر
(20)
◄
سپتامبر
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(3)
◄
مهٔ
(26)
◄
آوریل
(5)
پیگرد