باشد که عید، برای آنکه بر تخت بیمارستان افتاده رنجور، برای آنکه در دوری و غربت ناخواسته، مغموم اشک میریزد، برای آنکه چشم به باز شدن در سلول، آه میکشد، و برای دلهای اندوهگین هم واقعا عید باشد؛ برای عزیزان ایشان، برای چشمانتظاران ایشان. آمین.
ایلعازر، از اهالی بیت عنیا، تنها برای بهار این سطرها را سیاه میکرد. اکنون که تابستان رسیده است، حیات دوبارهی ایلعازر به «انتظار» پیش میرود؛ اما بهیقین این آخرین ِ نوشتهها خواهد بود.