۲۲ مهر ۱۳۸۸

گفتن‌ها از تو - ده

شما یادتون نمیاد؛ یه‌زمانی می‌خندید.
رفته‌رفته آب شد، تنها شد، خواب شد؛ یه‌وقتی رسید که همه فراموش‌اش کردن ...


گفتن‌ها از تو - نُه

شما یادتون نمیاد؛ یه‌زمانی می‌خندید، تا وقتی هواپیما رو اختراع کردن.


گفتن‌ها از تو - هشت

شما یادتون نمیاد؛ یه‌زمانی همسایه‌ها هم صداش رو می‌شنیدن.


گفتن‌ها از تو - هفت

شما یادتون نمیاد؛ یه‌زمانی هرروز، جلوی همه!


گفتن‌ها از تو - شش

شما یادتون نمیاد؛ یه‌زمانی حتی روزی دوبار!


گفتن‌ها از تو - پنج

شما یادتون نمیاد؛ یه‌زمانی هرروز!


گفتن‌ها از تو - چهار

شما یادتون نمیاد؛ یه‌زمانی خنده‌هاش مگه تمومی داشت ...


گفتن‌ها از تو - سه

شما یادتون نمیاد؛ یه‌زمانی از ته دل به همه‌چیز می‌خندید ...


گفتن‌ها از تو - دو

شما یادتون نمیاد؛ یه‌زمانی از ته دل می‌خندید ...


گفتن‌ها از تو - یک

شما یادتون نمیاد؛ یه‌زمانی می‌خندید ...


۲۱ مهر ۱۳۸۸

نوشتن‌ها از تو – ده

هرجا شعری خواندی، با سطری مثلن شبیه ِ «برای بانوی رفته‌ام»، خودکاری بردار، خط بزن کتاب را، و با اعتمادبه‌نفس جلوش بنویس: «آدم به دل‌خواه خودش دور نمی‌شود».


نوشتن‌ها از تو – نُه

گاهی بخند، حتی الکی؛ نگذار از تو قاب عکسی بسازند، زنی که زیبا بود و زیبا می‌خندید در شعرها فقط.


نوشتن‌ها از تو – هشت

به آسمان نگاه کن، و بلند، جوری‌که شنیده شود، زمزمه کن: «کی منو انداخت توی شعرها، گفت برو!؟»؛ تو تقصیر نداری عزیز من.


نوشتن‌ها از تو – هفت

کم نشو؛ نگذار خلاصه‌ات کنند در فقط شبی که رفتی.


نوشتن‌ها از تو – شش

در هیچ نوشته‌ای شکست نخور؛ تو بیرون از داستان‌ها وُ شعرها، به‌قدر کافی مُرده‌ای، کوتاه آمده‌ای.


نوشتن‌ها از تو – پنج

کتاب‌خانه را گردگیری نکن؛ همیشه یک کتاب ِ اتفاقی، همه‌ی عشق‌ها حرف‌ها و رفتن‌ها را به یاد می‌آورد، تمام دوری‌ها را.


نوشتن‌ها از تو – چهار

گریه نکن عزیز من؛ این‌جا همیشه خیال می‌کنند لابد خیلی تنها شده‌ای، و هر چشم سرخ، یعنی همه‌چیز تمام است.


نوشتن‌ها از تو – سه

در هر شعری، یکی دل‌تنگ می‌شود؛ تو آن آدم ِ دل‌تنگ باش، وگرنه باید بروی، تا بهانه‌ی شعری باشی، لذّت سیگاری، دلیل قطره‌ی اشکی مثلا. آدمی خیالی، با همین کارکردهای مختصر.


نوشتن‌ها از تو – دو

آدم ِ داستانی نباش که در سطرهای پایانی‌‌ش، طرف دارد با تو درباره‌ی آب‌وهوا حرف می‌زند؛ فرار کن، نمان! حتی به قیمت این‌که داستان، جایی تمام شود که تو داری دل‌تنگ ژاکت آبی‌ات می‌شوی.


نوشتن‌ها از تو – یک

به شعرها اعتماد نکن؛ این‌جا ایران است، و هیچ دختری شعر اختصاصی خودش را ندارد.