در هر شعری، یکی دلتنگ میشود؛ تو آن آدم ِ دلتنگ باش، وگرنه باید بروی، تا بهانهی شعری باشی، لذّت سیگاری، دلیل قطرهی اشکی مثلا. آدمی خیالی، با همین کارکردهای مختصر.
ایلعازر، از اهالی بیت عنیا، تنها برای بهار این سطرها را سیاه میکرد. اکنون که تابستان رسیده است، حیات دوبارهی ایلعازر به «انتظار» پیش میرود؛ اما بهیقین این آخرین ِ نوشتهها خواهد بود.