۶ تیر ۱۳۹۱

کنعان - دو


انگار پیام‌بر قومی باشی
که چندسال قبل
با آخرین هواپیما
از این‌جا رفته‌اند

هیچ‌کس نیست، چیزی بگو؛ 
برای خودم 
و خودت.

کنعان - یک


مثل رسولی که رد طوفان را گرفته است
دوست دارم با همین تخته‌ها هواپیما بسازم
بگذارم پسرم غرق شود
حیوانات، جفت‌جفت غرق شوند
شهرم را عینکم را فراموش کنم
زندگی را به آب بدهم
پرواز کنم 
از این‌جا بروم

مثل پیام‌بری که خسته است
پیام‌بری که واقعن خسته است


+ این قطعه از کیهان کلهر